English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (969 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
is intervocalic U حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
split infinitives U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
termed U واژه
neologisms U نو واژه
term U واژه
neologism U نو واژه
terming U واژه
mosul U واژه
worded U واژه
word U واژه
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
stimulus word U واژه محرک
neologism U واژه تراشی
intercalation U واژه افزایی
the root of a word U ریشه واژه
buzz word U رمز واژه
philologist U واژه شناس
neologisms U واژه جدید
neologisms U واژه تراشی
neolalia U واژه تراشی
synonym U واژه مترادف
coinage U ابداع واژه
buzz words U رمز واژه
dissylable U واژه دوهجائی
wordbook U واژه نامه
synonyms U واژه هم معنی
word order U ترتیب واژه ها
word deafness U واژه کری
word count U واژه شماری
synonyms U واژه مترادف
synonym U واژه هم معنی
score out that word U ان واژه را خط بزنید
word-blindness U واژه کوری
word blindness U واژه کوری
cognate U واژه هم ریشه
lexicon [dictionary] U واژه نامه
word book U واژه نامه
glossaries U واژه نامه
wordbook U واژه نامه
keyword U واژه کلیدی
worded U واژه سخن
word U واژه سخن
lexicology U واژه شناسی
loanword U واژه عاریه
loanword U واژه بیگانه
pejorative U واژه تحقیری
glossary U واژه نامه
paronym U واژه هم ریشه
neologism U واژه جدید
punctuation for reference U زیر واژه
glossary U واژه نامه
dictionary U واژه نامه
lexicon U واژه نامه دیکسیونر
lexicons U واژه نامه دیکسیونر
an inseparable prefix U سر واژه جدا نشدنی
pentasyllable U واژه پنج هجائی
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
logomachy U بازی واژه پردازی
homely [British E] <adj.> U خفه [واژه تحقیری]
polysllable U واژه جند هجائی
post fix U در پایان واژه چسباندن
prandial U واژه شوخی امیز
octosyllable U واژه هشت هجائی
word choice test U ازمون واژه گزینی
wordage U کلمات واژه بندی
word association test U ازمون تداعی واژه ها
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
word building test U ازمون واژه سازی
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
teragram U واژه چهار حرفی
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
septisyllable U واژه هفت هجائی
syncopation U کوتاه سازی واژه
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
nomenclature U فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
slang U واژه عامیانه وغیر ادبی
purism U واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
God bless [you] ! U خدا حافظ [واژه کهنه]
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
spicery U انباری ادویه [واژه قدیمی]
dictionary U کتاب لغت واژه نامه
dictionaries U کتاب لغت واژه نامه
bawdry U زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
cantoria U [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
sanshifter U واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
Genius Loci U نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
anglo-chinois U [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
alinik design U واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
this word occurs in gulistan p U این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
paragram U جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
Chrismon U [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
worid U کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
Cinquecento U [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture U [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia U واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
cross country U میان بر
middling U میان
shortcut U میان بر
diameter U میان بر
overthwart U از میان
per U از میان
thru U از میان
in the midden of U در میان
in our midst U در میان ما
half back U میان
centered U میان
crosscut U میان بر
waistline U میان
centred U میان
center U میان
waistlines U میان
centre U میان
centers U میان
diameters U میان بر
middle U میان
middles U میان
middle part U میان
intershoot U در میان
among U میان
midrib U رگ میان
mongst U میان
through U از میان
staggers U یک در میان
between U میان
waists U میان
staggering U یک در میان
stagger U یک در میان
amid U در میان
amongst U در میان
mean line U خط میان
into U در میان
omphalos U میان
mean water U میان اب
waist U میان
mesocarp U میان بر
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
mesosphere U میان- سپهر
mesosphere U میان کره
mesothorax U میان سیه
intercellular U میان یاختهای
midships U در میان کشتی
intervascular U واقع در میان رگ ها
midbrain U میان مغز
short circuiting U میان بر زدن
mesoderm U میان پوست
medium term U میان مدت
inter nos U در میان خودمان
mediastinum U میان پرده
inter vivos U در میان زنده ها
among each other <adv.> U میان خودشان
medius U انگشت میان
slim jim U لاغر میان
merlon U میان دو تیرکش
shortcut U میان برکردن
mesencephalon U میان مغز
shortcut U راه میان بر
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
inter se U میان خودشان
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
midcourse U میان راه
intergroup U میان گروهی
interjacency U میان بودن
interposition U پا میان گذاری
interjacency U وقوع در میان
mezzo soprano U میان صدا
internode U میان گره
interjectory U در میان اورده
interjectory U در میان انداخته
interlay U در میان گذاردن
intermural U میان دیواری
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1popsicle
1pedal pamping
1construed
1یک روز در میان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com